اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

سارا و امير فرشته هاي زندگي ما

خانم سيگاري !

1391/2/6 20:21
نویسنده : ماماني
352 بازدید
اشتراک گذاری

مامان زهرا و آقاجون مي خواستند برن خونه عمه و اميرمحمد رو هم با خودشون بردند. از اون جايي كه دوست داره بره و با علي (پسرعمه ) بازي كنه و آقا خيلي هم چاخان تشريف دارند به مامان زهرا رو كرد وگفت :

مامان زهرا ديروز كه رفته بوديم چهارراه ملاصدرا يه خانمه داشت سيگار مي كشيد .منم رفتم دعواش كردم گفتم خانم سيگار نكش. مامان زهرام به دود سيگار حساسيت داره!!!!! خندهنیشخندحالا اين حرفا رو از كجا مياره نمي دونم!!! چون نه چهارراه ملاصدرا رفته بوديم نه خانمي رو ديديم كه سيگار بكشه !

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان آرمان
7 اردیبهشت 91 18:13
این ویژگی بخصوص مربوط به سن و سالشونه البته اولش برای مامان و بابا ها جالبه ولی به خاطر اینکه عادتشون نشه و همیشگی بشه نباید جلوی بچه ها برا کسی تعریف کرد و لبخند زد الته ببخشیدا فضولی نباشه به نظرم اگه این حس تخیل بچه ها رو درست پرورش بدیم حتما نویسنده های قابلی خواهند شد.آرمان من هم یه موقع هایی از این جور خیالاتایی تعریف می کنه ولی به همه سپردم مراقب باشن تا با لبخند زدن تشویقش نکنن دروغگو بشه. مامانی ممنون که به آرمان سر میزنی بازم حتما پیشتون میام
مامان ماهان
7 اردیبهشت 91 18:37
قوه تخیل دیگه
مامانی شیما وحدیث
9 اردیبهشت 91 1:44
اقتضای سنشه خواهر خیال پردازی ها شما بخند و لی تایید نکن بووووووووووووووووووووس
مامان آريا
10 اردیبهشت 91 11:08
الهي قربونت برم كه اينقدر چاخانات بامزه و شيرينه براي شاد كردن مامان زهرا
مامانی شیما وحدیث
21 اردیبهشت 91 23:12
مادرم ای بهتر از فصل بهار مادرم روشن تر از هر چشمه سار مادرم ای عطر ناب زندگی مادرم ای شعله ی بخشندگی مادرم ای حوری هفت آسمان مادرم ای نام خوب و جاودان مادرم ای حس خوب عاشقی مادرم خوشتر ز عطر رازقی مادرم ای مایه ی آرامشم مادرم ای واژه ی آسایشم مادرم ای جاودان در قلب من مادرم ای صاحب این جسم و تن مادرم می خواهمت تا فصل دور مادرم پاینده باشی پر غرور مادرم روزت مبارک ناز من مادرم تنها تویی آواز من ...................................... مامانی مهربون روزت مبارک آپم تونستی بیا
مامان آرمان
25 اردیبهشت 91 7:47
سلام روزتون مبارک