اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره

سارا و امير فرشته هاي زندگي ما

بدون عنوان

امیر محمد جون خیلی شیرین زبون ومهربون دیروز به سارا میگفت تو خیلی مامان اذیت میکنی  تو مامانو پیر میکنی بعد اومدصورتمو بوس کرد گفت مامان من نمی ذارم پیر بشی یا امروز عصر وقتی میخواست با اقا جونش بره بیرون یه نگاهی به من کرد بعد گفت نه من نمیام  مامانم تنها میشه  البته من دوست ندارم امیر محمد اینقدر به من وابسته باشه ولی چیکار میشه کرد امیر جون این طوری  ابراز محبت میکنه  باچاخان کردن 
27 ارديبهشت 1391

بدون عنوان

ازشنبه امتحانات نوبت دوم سارا جون شروع میشه این روزاسارا بیشتر باید تلاش کنه  تا به امید خدا نمرات خوبی بگیره امیر محمدجون هم هر موقع ساراخانم جلوی تلویزیون میبینه ساکت نمیشینه وخیلی جدی میگه بلند شو سارا مگه امتحان نداری تنبلی نکن  صفر میشی خدا به امیر محمد خیر بده وقتی میبینه من دارم از سارا درس میپرسم خودشو با اسباب بازیاش سرگرم میکنه تا مزاحم مانشه ساراجون همیشه از موفقیتت بنویسم   
27 ارديبهشت 1391

خانم سيگاري !

مامان زهرا و آقاجون مي خواستند برن خونه عمه و اميرمحمد رو هم با خودشون بردند. از اون جايي كه دوست داره بره و با علي (پسرعمه ) بازي كنه و آقا خيلي هم چاخان تشريف دارند به مامان زهرا رو كرد وگفت : مامان زهرا ديروز كه رفته بوديم چهارراه ملاصدرا يه خانمه داشت سيگار مي كشيد .منم رفتم دعواش كردم گفتم خانم سيگار نكش. مامان زهرام به دود سيگار حساسيت داره!!!!! حالا اين حرفا رو از كجا مياره نمي دونم!!! چون نه چهارراه ملاصدرا رفته بوديم نه خانمي رو ديديم كه سيگار بكشه ! ...
6 ارديبهشت 1391

آبله مرغان

چند روزه كه توي صورت و پاي اميرمحمد چند تا دونه زده . گفتيم شايد آبله مرغان باشه . ديروز بردمش دكتر نزديك خونمون دكتر ساجديان .  ويزيت رو كه دادم اميرمحمد بلند گفت : من از دكتر ساجديان بدم مي ياد . نمي خوام برم پيشش . دكتر ساجديان بدجنسه و خلاصه ويزيت دكتر رو پس گرفتم . رفتم داروخانه كنار مطب . به دكتر داروخانه گفتم : به نظرتون اين دونه ها آبله مرغونه يا نيش حشراته ؟ كه اميرمحمد وايساد سرو صدا كردن  چرا آبروي منو ميبري ميگي آبله مرغون گرفته ؟ اصلا چرا همه چيز منو واسه همه تعريف ميكني ؟!!! خلاصه برديمش پيش دكتر پوست و دكتر گفت كه به خاطر آب دريا هست چون اميرمحمد خيلي توي آب شنا كرده بود و يه سري پماد داد. ...
24 فروردين 1391

ماشين بهشتي و جهنمي

ديروز عمو جواد مي خواست با ماشينش بره بيرون كه اميرمحمد گفت : عمو جواد منو هم سوار ماشينت ميكني؟ عمو جواد گفت نه كار دارم.  اميرمحمد گفت : اصلا من سوار 206 نميشم . ٢٠٦ ماشين جهنميه! من L90 ( ماشين عمو اميد ) دوست دارم كه خوبه. عمو جواد امير محمد رو هم سوار كرد و با خودش بيرون برد.  امير محمد توي راه به عمو : 206 خيلي ماشين خوبيه . ماشين بهشتيه! من كه خيلي دوسش دارم. ...
24 فروردين 1391

بدون عنوان

سال نو مبارک شکر خدا عید امسال هم خیلی خوب بود امیر محمدکه خیلی دوست داشت به مسافرت بریم. همش می گفت اقاجون کی می ریم مسافرت سارا وامیر موفق شدند که اقاجون را راضی کنند که به قشم وبندر عباس بریم. اون جاهوا کمی گرم بود ولی خیلی خوش گذشت امیر وسارا کنار دریا خیلی بازی کردند امیر که اصلا خسته نمی شد همش  میگفت اقاجون بازم بریم مسافرت. 
18 فروردين 1391

بدون عنوان

دوربين ديجيتالي عمه اميرمحمد و سارا آب رفته بود داخلش و تعميركار گفته بود صدو بيست هزار تومان واسه تعميرش ميگيره . اميرمحمد كه دوربين دستش بود و داشت با دكمه هاش بازي ميكرد يه دفعه صفحه دوربين روشن شد و همين طور كه همه متعجب بهش نگاه مي كرديم ديديدم دوربين عكاسي درست شده  عمه هم واسش لباس دكتري جايزه گرفت . اميرمحمد و بابايي موقع خوابيدن حتما بايد شير داخل شيشه بخوره تا خوابش ببره البته اگه جلوي  كسي باشه خجالت ميكشه. اميرمحمد و دوستش اميررضا پسر همسايه كه تقريبا همسن هستند. ...
13 فروردين 1391